تاریخ : چهارشنبه 92/3/15 | 6:51 عصر | نویسنده : shahab.shahabi
به نام تو که خالق سکوتی وشب
و شب را آفریدی برای من
برای جدا شدنم از آب و آفتاب و آیینه
برای رسیدنم به خودم
برای بارور شدن ابر چشمانم
و برای آن که در آسمان دل تو
تا انتهای بندگی ببارم
اشک های من زلال رحمت تو را تفسیر می کند
و تو با تاریکی شب مرا
دل آشوبه های شبانه وهم مرا
و نور ماه، مهربانی تو را
با تو
با من
با سکوت
دوباره قصه شب آغاز می شود و من و ماه حضور تو
دوباره قصه شکستن دل و سر زدنم به کوی تو
دوباره قصه گم شدنم در لحظه های خوب تو
ابر ها را می گماری
تا ببندند چشمان ماه را
و آغاز شود شبی دیگر
که تو هستی
و چشمان عشق نم نم می زند
و بغض نفس های ابر خواب دل را بر هم می زند
دوباره
دوباره
دوباره
دلم مرور می کند خدایی تو را
و تو چشم می بندی و تاریک تر می کنی دنیا را
تا ببارد اشک هایم آزادانه از وحشت گناه
و نبیند چشم نامحرم بغض واژه هایم را
همه جان گوش می شوی و می سپاری دل به آنچه در دل دارم
و می شنوی آنچه را که زبان یارای گفتن ندارد
سبک می شود دلم
اما تمام نمی گیرد بغض
تو در سکوت
خواب را می سپاری به خستگی چشمانم
و آرام باز می گردی به پشت دیوار آسمانت
اما جای دستان تو روی شانه های من می ماند....
.: Weblog Themes By Pichak :.